به گزارش مشرق، آرامستان تاریخی تخت فولاد محل دفن بسیاری از علما و دانشمندان ایرانی است، در نزدیکی آرامستان تخت فولاد گلستان شهدا قرار دارد. این گلستان آرامگاه شهدای والامقامی همچون شهیدان حسین خرازی، احمد کاظمی، محمود شهبازی، اکبر آقابابایی، غلامرضا یزدانی، عبدالله میثمی، عطاءالله اشرفی اصفهانی و بسیاری دیگر از شهدای دفاع مقدس، مدافع حرم و مدافع وطن است. این آرامگاه در ۸ بهمن ۱۳۲۸ و با دفن سید ابوالحسن شمسآبادی شکل گرفت.
علی مصدقفر فرزند حسین اول مهر۱۳۳۸ شمسی در شهر اصفهان به دنیا آمد و در خانوادهای مذهبی و هنرمند پرورش یافت. پدرش از هنرمندان رشته کاشی معرق بود و جهت معرقکاری گنبد حضرت ابوالفضل به کربلا سفر کرد.
وی تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در دبیرستان هاتف ادامه داد و در مبارزه علیه رژیم پهلوی حضوری فعال داشت. علی مدتی عضو گروه توحید صف و مهدیون بود. از جمله فعالیتهای او میتوان، حمله به پادگان هوانیروز و پائین آوردن مجسمه محمدرضا شاه و حضور در تظاهرات و راهپیماییهای علیه رژیم پهلوی اشاره داشت. بارها ساواک به منزل آنها آمد تا او و برادرش اصغر را دستگیر کند که هربار موفق نمیشدند.
علاقه به موسیقی و هنر
به موسیقی علاقهمند بود و در رشته سازهای بادی فعالیت داشت. همیشه رتبه اول را کسب میکرد و به اردوهای رامسر دعوت میشد تا نفرات برتر کشور مشخص شوند. جهت کوک کردن ساز خود اذان را با ساکسیفون مینواخت و داورها بدون گرفتن امتحان او را اول اعلام میکردند. یک بار با اعتراض شرکتکنندگان مواجه شد، لذا او را روی سن آوردند و به او گفتند سختترین آهنگ را بنوازد. وی به گونهای آهنگ نواخت که همه او را تشویق کردند و دیگر کسی اعتراضی نداشت. با استاد تاج ارتباط نزدیکی داشت و همواره با او در رفت و آمد بود. علی از استادان بنام این رشته بود و شاگردان بسیاری داشت که از جمله به عماد رام میتوان اشاره کرد
با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت کمیته دفاع شهری درآمد و مدتی در آن به فعالیت کرد. وی به علت آشوبهای که در منطقه سیستان و بلوچستان رخ داد به آنجا رفت. سپس به همراه همرزمانش شمگانی، ترک لادانی، علی کفعمی و اکبر آقابابایی به کردستان رفتند.
فعالیتهای انقلابی
علی از دستپرورههای حاج اکبر آقابابایی بود. وی مدتی در کامیاران مشغول فعالیت بود و سپس فرمانده پاسگاه سیلو شد و پس از آن به ترتیب مسؤول عملیات سپاه در قروه و دیواندره و کامیاران بود.
وی در سال ۱۳۶۰ شمسی فرماندهی عملیات را در دیواندره بر عهده داشت. وی از فرماندهان دلسوز برای افرادش بود. در یکی از عملیاتهای که در تپههای اطراف دیواندره صورت گرفت، نیمی از افرادش شهید شدند و نیمی دیگر دچار سرمازدگی شدید شدند که او با زحمت آنها را به مسجدی رساند و همچون پدری مهربان از آنها پرستاری کرد تا بهبودی خود را به دست آوردند.
پس از آن به دولاب فرستاده شد؛ زیرا بین کامیاران- سنندج و مریوان قرار داشت و این منطقه برای رزمندگان مهم بود و یک نقطه اتصال بود. گروههای ضد انقلابی هرگز نتوانستند به این منطقه نفوذ کنند، چرا که مردم آنجا به ضدانقلاب اجازه نفوذ ندادند. اخلاق و رفتار علی سبب شد تا مردم دولاب خیلی زود با او انس بگیرند و به او علاقهمند شوند تا جایی که بعد از شهادت او مردم دولاب به جانشین وی آقای بدیهی میگویند اگر مانند علی هستی بمان وگرنه برگرد و برو.
فرماندهی دلسوز و شجاع
در یکی از عملیاتها که مشغول پاکسازی بودند، رزمندگان میخواستند از یک تانک، آب بنوشند که علی مانع شد و اول خودش آب خورد لذا رزمندگان ابتدا از این کار او ناراحت شدند ولی بعد از یک ربع ساعت به آنها اجازه داد از آن بخورند، آنها متوجه شدند او به خاطر اینکه احتمال میداده آب سمی باشد، مانع آنها شده؛ لذا از رفتارشان با علی ناراحت شدند و به گریه افتادند.
در یک عملیات هنگامی که مجروح شد، او را در بیمارستان بستری کردند. ابتدا کسی او را نمیشناخت و چندان توجهی به او نداشتند. تا اینکه نماینده ولی فقیه در کردستان آقای موسوی و دیگر فرماندهان به ملاقات او آمدند و تازه کادر بیمارستان متوجه شدند که علی از فرماندهان است، وقتی خواستند به او رسیدگی کنند گفت به آنهایی رسیدگی کنید که همانند من گمنام هستند.
بسیار عادل و پاک سیرت بود و همواره با مردمان دوستی میکرد. در منطقه عملیاتی همواره، پیشگام بود به گونهای که پیش از شهادت خود پیشقدم شد و پیشمرگ رزمندگان شد و به تاریخ ۷ تیر۱۳۶۱شمسی شهادت رسید و پیکر پاک این شهید در گلستان شهدای اصفهان قطعه چزابه به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیتنامه شهید
هدف من از جبهه رفتن لبیک به درخواست هَل من ناصراً ینصرنی حسین زمان خمینی (ره) عزیز است، چه رفتن به جبهه را برای خود امری واجب میدانم و توفیق شهادت در راه خدا و آبیاری دین اسلام. با خون خود این وصیتنامه را مینویسم. همواره دلم میخواست که آئین محمدی و دین خدا در همه جا رونق پیدا میکرد و پرتو نور اسلام در سراسر جهان نورافشانی میکرد.
پس خدایا ما را در این راه که گسترش دین تو در سراسر جهان است، یاری فرما و سستی به دلمان راه نده. خداوندا دلم میخواست صدها بار به من جان بدهی تا آن را در راه تو بدهم. فداکاری ما و دیگر شهدای اسلام سرانجامی خواهد بود برای یک جامعه نوین و عاری از ظلم و ستم. پس از شما که بعد از ما در این جهان فانی باقی میمانید، میخواهم که نه بگذارید بر شما ظلمی شود و نه بگذارید بر دیگران ظلمی روا گردد.
خدایا تو شاهد باش که ما قطره خون ناقابل خود را در راه اسلام نثار کردیم و با کمال میل جانم را فروختم و باز میگردم به سوی تو.